برادر شهید «ابوالفضل بنیاسدی» نقل میکند: « او میرفت و من از پشت سرش نگاه میکردم. جمله «مسافر کربلا» در پشت بلوزش من را به فکر فرو برد. خواستم باز هم به ما سر بزند که گفت: «اگه زنده موندم دوباره میآم.»
کد خبر: ۵۷۲۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳
قسمت سوم خاطرات شهید «حسین نوچهناسار»
خواهر شهید «حسین نوچهناسار» نقل میکند: «آمدم کنارش. چشمانش نیمهباز بود. دستم را روی پیشانیاش کشیدم و موهایش را نوازش کردم. گفتم: داداشجان! چقدر شبیه شهدا شدی؟ بلافاصله ازجا بلند شد و گفت: قربون آبجیام برم. خدا از دهنت بشنوه! نمیدونی چه کیفی داره شهادت!»
کد خبر: ۵۷۱۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۰
قسمت نخست خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شاگرد شهید «سید کاظم موسوی» نقل میکند: «دو صفت برجستهاش؛ یکی تقوا و دیگری حسن خلق بود. با حسن خلقش همه را جذب میکرد. در مدرسه علوی معلم زیاد بود؛ ولی زنگ تفریح داخل حیاط مدرسه بچهها دور او جمع میشدند.»
کد خبر: ۵۷۱۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹
قسمت دوم خاطرات شهید «حسین نوچهناسار»
مادر شهید «حسین نوچهناسار» نقل میکند: «مرا بوسید و به طرف در رفت. خواستم برای بدرقه تا پای ماشین بروم که مانع شد. طبق معمول خواستم از زیر قرآن ردّش کنم. قرآن را گرفت، بوسید و به من برگرداند. همیشه میگفت: اسمم رو حسین گذاشتین، مسئولیتم سنگینتر شده.»
کد خبر: ۵۷۱۸۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸
قسمت نخست خاطرات شهید «حسین نوچهناسار»
مادر شهید «حسین نوچهناسار» نقل میکند: «به امام عرض کردم: این حسین ما خیلی آرزوی دیدار شما رو داشت. کار خوبی کردین که به خونه ما اومدین. امام با لبخندی فرمود: من هم ایشون رو خیلی دوست دارم. به همین خاطر الان اینجا هستم.»
کد خبر: ۵۷۱۵۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲
قسمت چهارم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
مادر شهید «سعیدرضا عربی» نقل میکند: «خواب دیدم سمنان در خانه خودم هستم. امام خمینی(ره) آمد و مرا با نام میخواند و از من دلجویی میکرد. با خودم گفتم: امام من رو از کجا میشناسه؟ در همین حال دیدم سری نورانی بین زمین و آسمان است.»
کد خبر: ۵۷۱۴۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۲
قسمت سوم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
برادر شهید «سعیدرضا عربی» نقل میکند: «بارها میگفت: دوری از امام خمینی، دوری از امام زمانه و دوری از امام زمان، دوری از اسلامه.»
کد خبر: ۵۷۱۴۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱
قسمت دوم خاطرات شهید «مسعود شحنه»
مادر شهید «مسعود شحنه» نقل میکند: «گفت: مادر! اگر قراره برم توی همون راهی که داداش مجید رفت، پس لباسهاش رو بده بپوشم! لباس مجید و کولهپشتی او را گرفت. مسعود، مجید دیگری شد.»
کد خبر: ۵۷۱۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱
قسمت نخست خاطرات شهید «مسعود شحنه»
مادر شهید «مسعود شحنه» نقل میکند: «گفت: چند تا سیب انداختن توی بشکه آب تا وقتی من میرم آب بیارم، وسوسه بشم و اونا رو بخورم، اما نخوردم. گفتم: چرا مادرجان؟ تو که هنوز به سن تکلیف نرسیدی که روزه بگیری! گفت: مادر! هوس کردم بخورم. ولی به یاد میوه بهشتی که افتادم، به هوای نفس خودم جواب ندادم.»
کد خبر: ۵۷۱۳۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۰
قسمت سوم خاطرات شهید «عطاءالله ریاضی»
فرزند شهید «عطاءالله ریاضی» نقل میکند: «خانواده دوستیاش توی فامیل مثالزدنی بود. دلش نمیآمد کسی به ما، تو بگوید. میگفت: هرچه میخواهید به من بگویید، اما یکی یهدونه بابا رو دعوا نکنید!»
کد خبر: ۵۷۰۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۱
پدر شهید «محسن پهلوان» نقل میکند: «با اصرار فراوان همراه ما راه افتاد. در بهشت زهرا(س) با تلاش زیاد خودش را به جایگاه سخنرانی امام رساند. از نزدیک امام خمینی را دید. وقتی برگشت، گفت: آخر به آرزوم رسیدم و امام رو از نزدیک دیدم.»
کد خبر: ۵۷۰۷۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۳۰
دوست شهید «محمدعلی قدس» نقل میکند: «نزدیک مسجد محل که رسیدم، حجلهای توجهم را جلب کرد. با خودم گفتم: این دفعه این آدم خوششانس کیه که شهادت نصیبش شد؟ جلوتر رفتم. عکس محمدعلی بود.»
کد خبر: ۵۷۰۲۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲
پدر شهید «عبدالرضا مرامی» نقل میکند: «از دوستانش پرسیدم: کجا به سلامتی؟ گفتند: امروز نوبت چند نفر دیگه از خانواده شهداست؛ باید به اونها سر بزنیم. خندیدم و گفتم: کمی هم به فکر ما باشین! کی به ما سر میزنه؟ عبدالرضا گفت: قربونتون برم! هر چیزی به وقتش!»
کد خبر: ۵۷۰۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲
به مناسبت سالگرد شهادت شهید «رمضان نجار»، تصاویر این شهید گرانقدر برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۷۰۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲
قسمت دوم خاطرات شهید «رمضان نجار»
خواهر شهید «رمضان نجار» نقل میکند: «رمضان، کمیل را دوست داشت و دعای کمیل را دوستتر. از جبهه و شبهای آن، فقط از شبهای جمعه و دعای کمیلش میگفت. دلش با علی(ع) و یارانش، چون کمیل الفت دیرینه داشت.»
کد خبر: ۵۷۰۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۰
مادر شهید «فتحالله نوروزی» نقل میکند: «زمانی که باردار بودم، دوست داشتم فرزندم پسر باشد. نذر کردم خداوند پسری به من عطا کند تا در راه او قدم بردارد و سرباز امام زمان(عج) شود.»
کد خبر: ۵۶۹۹۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۱۹
خواهر شهید «محمدحسین بنیاسدی» نقل میکند: «گفتم: داداش که شهید شد، بابا دست تنها شد، اگه میشه برای یک مدتی نرو تا به بابا سخت نگذره. گفت: او یک وظیفهای داشته و ما هم وظیفهای داریم. خدای بابا هم بزرگه.»
کد خبر: ۵۶۹۲۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۸
خواهر شهید «محمدتقی اعرابیان» نقل میکند: «مادرم با نقل و شیرینی آمد. سرش میریخت و میگفت: خدا رو شکر! خدا داد و خدا گرفت. اشک میریختم و به این پیرزن و پیرمرد نگاه میکردم. توی دل گفتم: یا امام زمان! سرباز تو بود، سپردمش به خودت.»
کد خبر: ۵۶۹۲۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۰۷
خانواده شهید نقل میکنند: «از خصوصیات محمدرضا صداقت و راستگوییاش بود. آقای رشیدی از همکاران محمدرضا به ما گفت: محمدرضا به مسجد میآید و خالصانه نماز میخواند و گریه میکند.»
کد خبر: ۵۶۸۲۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۶
قسمت دوم خاطرات شهید «علیاکبر برهانی»
مادر شهید «علیاکبر برهانی» نقل میکند: «دیدار آخر را از من دریغ نکرد. از پیشانی به بالا، سرش متلاشی شده بود. آخرین بوسه را بر گونههایش زدم و گفتم: دیدارمون به قیامت.»
کد خبر: ۵۶۸۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۶